Moosaafer
گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود!! خدا گفت : چیزی بگو...!! گنجشک گفت : خسته ام ...... خدا گفت : از چه.....؟؟!! گنجشک گفت : از تنهایی، بی کسی، بی همدمی، کسی که نیست تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی.........!! خدا گفت : مگر مرا نداری.....؟؟!! گنجشک گفت: گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند.....!! خدا گفت: آیا هرگز به ملکوتم آمده ای ....؟؟!! گنجشک ساکت شد.......!! خدا گفت: آیا همیشه در قلبت نبودم ؟؟!! چنان از غیر پرش کردی که دیگر جایی برایم نمانده..... چنان که دیگر توان پذیرشم را نداری.......... گنجشک سر به زیر انداخت، چشم های کوچکش از دانه های اشک پر شد....... خدا گفت : اما همیشه در ملکوتم جایی برای تو هست........ بیا.................. گنجشک سر بلند کرد، دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود..... گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود....... به سمت ملکوت.........
مي ترسم از اينکه به گناه کاري که نفسم آنرا صحيح مي خواند و دلم از آن مي ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بي مهري ات بسوزم. خدايا... روزے مــــــــے رســــــــد ڪـــــــــــﮧ . . . گور پدر تمام لحظاتی که التمُاســـــــُ مال دیرُوز بود ... ماُل وقتیُِِِ که سادِه بوِدمِِِــــــــــــِــ
امــــــــــِروز میخوُاهی بِروُی ....! هِیـــــــــس ، ، ، فِقُطُِّ خــــــــــــــــــِداحافُِِظ. . . سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست مرا ديوانه مي خواهي ، زخود بيگانه مي خواهي
بکن حرف مرا باور ، نيابي از من عاشق تر
احساس مي کنم زود عادت مي کنم و گاهي به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن مي گذارم.
خدايا...
مي دانم تمام لحظه هايم با توست. مي دانم تنها تويي که مرا فراموش نمي کني. مي دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز مي گويي برگرد. مي دانم؛ همه اينها را مي دانم، ولي نمي دانم چه کنم؛ نفسم مرا به سويي مي کشد و عقلم حرفي ديگر مي زند و دلم در اين ميانه مانده.
خدايا...
تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهي که بهترين است.
خدايا...
مي دانم تو هميشه با مني ، ولي تنهايم مگذار؛ يا شايد بهتر باشد بگويم: نگذار تنهايت بگذارم.
خداوندا..
من از تنهايي و برگ ريزان پاييز، من از سردي سرماي زمستان،
من از تنهايي و دنياي بي تو مي ترسم.
خداوندا...
من از دوستان بي مقدار، من از همرهان بي احساس،
من از نارفيقي هاي اين دنيا مي ترسم.
خداوندا...
من از احساس بيهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن،
من از ماندن چون مرداب مي ترسم.
خداوندا...
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور يا نزديک مي ترسم.
خداوندا...
. من از ماندن مي ترسم
خداوندا...
من از رفتن مي ترسم
خداوندا...
من از خود نيز مي ترسم
خداوندا...
پناهم ده..
در خـــیــــــــال خـــــــــــود . . .
جـــــــــــاے خــــــــــالــــــــــے ام را حـــس ڪـــنـــــــــے . . .
در دلـــــت بــــــــــا بــغـــض بـــگــــــــویـــــــــــے . . .
ڪـــــــــاش ایــنــجــــــــــــا بـــــــــــود . . .
امـــــــــا مـــــن دیـــگــــــــــــر . . .
بـــــــــــﮧ خــــــــوابـــــت هــــــــــم نــمـــــــے آیـــــــــــم
نمی دانستی چقدر دوستت دارم
گور پدر تمام لحظاتی که
نمی دانستی چقدر خوب است که خوبم!
حالا آمده ای اینجا چه کنی؟
اینجا دیوانه خانه است آقا!
تابلوی پشت در را ندیدی!؟
اینجا من شما را از یاد برده ام
و مچاله شده ام توی خودم
گم شده ام در تمام چیزهایی که قرار بود داشته باشمشان
و ندارمشان
گم شده ام در بازوان کسی
شعر می خوانم
گم شده ام بر تپه ای دور
دور تر از تن ِ بی عشق ِ تو
و آواز می خوانم با تمام روحم
من رفته ام
و تصویر بیرونی ام
دختری مچاله شده در تخت خواب یا صندلی ست
که هنوز به تو لبخند می زند
تا تو
خیال کنی بهترین مرد دنیایی!
❤
❤
❤
❤
❤
مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا بخـوانی یـا نــــه
مــن بـرای دل خستــه ام می نـویسـم...
میخـــواهی بخـــوان...
میخـــواهـی نخـــوان...
فـــقــــــط خـواهـش میکنـم...
اگــــر خـوانـدی...... !!!!!!!!
عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به " او " نکــن
مــن این ها را بـرای " تـــو " نوشته ام ...
نــــــه بـرای " او " . ..
❤
سلام بر روي ماه تو ، عزيز دل سلام از ماست
تو يک روياي کوتاهي ، دعاي هرسحرگاهي
شدم خام عشقت چون ، مرا اينگونه مي خواهي
من آن خاموش خاموشم ، که با شادي نمي جوشم
ندارم هيچ گناهي جز که از تو چشم نمي پوشم
تو غم در شکل آوازي ، شکوهه اوج پروازي
نداري هيچ گناهي جز که بر من دل نمي بازي
مرا دلباخته چون مجنون ، زمن افسانه مي خواهي
شدم بيگانه با هستي ، زخود بي خودتر از مستي
نگاهم کن ، نگاهم کن ، شدم هر آنچه مي خواستي
سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيز دل سلام از ماست
بکُش دل را ، شهامت کن ، مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نماي خلق ، مرا تو درس عبرت کن
نمي ترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم ديگر
سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيزدل سلام از ماست
Power By:
LoxBlog.Com |